«ن وَالقَلَمِ وَ ما یَسْطُرُونَ؛ سوگند به قلم و آنچه مینویسند.» ... به نام خداوند لوح و قلم - حقیقت نگار وجود و عدم - خدایی که داننده ی رازهاست - نخستین سرآغاز آغازهاست ... وبگاه پیک ایران با محوریت موضوعات مختلف در شبکه های اجتماعی بنا شده و هدف اصلی آن اشتراک گزاری اطلاعات برای استفاده شما عزیزان میباشد. ... مرحبا ای پیکِ مشتاقان بگو پیغام دوست / تا کنم جان از سرِ رَغبت فدای نام دوست! حافظ
تبادل لینک هوشمند
ابتدا ما را با عنوان پایگاه رسانه ای پیک و آدرس peykiran.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته.
در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.
امّا یک چیزی هم وجود دارد و آن اينکه امشب ما دستِ خالی نیستیم. این را مکرّر گفتهام. اینطور نیست كه هیچ چیز نداشته باشيم. بلكه یک گوهر گرانبها در دلم دارم و به آن اتّکا ميكنم و آن حبّ علی(علیهالسّلام) است.
در خانه علی(علیهالسّلام) برویم.
مینویسند:
علی(علیهالسّلام) هر شب از شبهای ماه رمضان، منزل یکی از فرزندان خود میرفتند. شب نوزدهم منزل دخترش امّکلثوم بود.
امّکلثوم میگوید:
اوّل مغرب پدر وارد شد و به نماز ایستاد. من افطار را در طبقی برای او حاضر کردم. دو عدد نان جو بود، یک کاسة شیر و مقداری نمک سوده.
نماز علی(علیهالسّلام) كه تمام شد، نگاهی به طبق کرد و گفت: برای من افطار حاضر کردی؟
عرض کردم: بلی. فرمود: و برای من دو خورش گذاشتهای؟ چه وقت من دو خورشت مصرف کردهام؟ آيا نمیدانی من از پسر عمّ و برادرم رسول خدا متابعت میکنم؟ شروع کرد دختر را نصیحت کردن: دخترم هر کس در دنیا غذایش، پوشاکش و خوراکش نیکوتر، روز قیامت ایستادنش در محضر خداوند بیشتر است؟ ای دختر!
بدان در حلال دنیا حساب است و در حرام دنیا عذاب است. به خدا قسم اگر یکی از این دو خورشت را برنداری، افطار نمیکنم.
امّکلثوم میگوید: کاسه شیر را برداشتم.
دو لقمه نان جو با نمک افطار کرد و بعد پدرم ایستاد به نماز و مرتّب نماز میخواند.
گاهی به صحن خانه میآمد و نگاهی به آسمان میکرد. مضطرب بود.
امّکلثوم میگوید: پیش پدر آمدم و گفتم: پدر! این چه حالی است كه امشب در شما میبینم؟ این چه اضطرابی است؟
علي(عليهالسّلام) به من رو کرد و گفت:
«وَ اللَّهِ مَا كَذَبْتُ وَ لَا كُذِبْتُ وَ إِنَّهَا اللَّيْلَةُ الَّتِي وُعِدْتُ»
به خدا قسم! دروغ نمیگویم و به من دروغ گفته نشده؛ امشب همان شب است که به من وعده داده شده است،
«اللَّهُمَّ بَارِكْ لِي فِي الْمَوْتِ»
خدا! مرگ را بر علی مبارک کن.
دخترم! صبحِ امشب پدرت را شهید میکنند.
امّكلثوم میگوید:
پدر آماده رفتن به مسجد شد، وارد صحن شد، دیدم پرندگان اطراف پدرم را گرفتهاند و سیحه میزنند. زبان حال پرندگان این است: علی نرو، علی نرو.
ميگويد: آمديم تا اینها را کنار بزنيم، علي(عليهالسّلام) فرمود: با اینها کاری نداشته باشید.
«فَإِنَّهُنَّ نَوَائِحُ» اینها صیحه میزنند امّا بعدش گریهها و نالهها است که بلند میشود.
آمد در خانه، حلقه در به کمربند علی اصابت کرد و کمربندش باز شد. معلوم میشود جمادات هم به علی علاقهمند هستند و میگویند: علی نرو.
وارد مسجد شد. در تاریخ مینویسند: در مسجد چند رکعت نماز خواند و به بالای بام مسجد رفت. نگاهی به افق کرد.گفت:
ای سپیده دم! نشد كه روزی طلوع كني و چشمان علی در خواب باشد.
پائین آمد و وارد شبستان شد، چراغها را روشن کرد و کسانی را که خفته بودند بیدار کرد. به آن خبیث ازل و ابد رسید، دید به رو خوابيده است. گفت:
اینطور نخواب، این خواب شیاطین است و بعد فرمود: تو قصدی به خاطر داری که اگر بخواهم بگویم، میتوانم و از قصد تو آسمانها میخواهد فرو ریزد و زمین چاک شود و کوهها سرنگون گردد. وارد محراب شد. نميگويم چه شد.
منادی بین زمین و آسمان ندا کرد:
«تَهَدَّمَتْ وَ اللَّهِ أَرْكَانُ الْهُدَى وَ انْطَمَسَتْ وَ اللَّهِ نُجُومُ السَّمَاءِ وَ أَعْلَامُ التُّقَى وَ انْفَصَمَتْ وَ اللَّهِ الْعُرْوَةُ الْوُثْقَى قُتِلَ ابْنُ عَمِّ مُحَمَّدٍ الْمُصْطَفَى قُتِلَ الْوَصِيُّ الْمُجْتَبَى قُتِلَ عَلِيٌّ الْمُرْتَضَى قُتِلَ وَ اللَّهِ سَيِّدُ الْأَوْصِيَاءِ»... .
التماس دعا
حاج آقا مجتبی تهرانی
نظرات شما عزیزان:
خبرنامه وب سایت:
آمار وب سایت:
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 751
بازدید ماه : 1247
بازدید کل : 51199
تعداد مطالب : 1264
تعداد نظرات : 15
تعداد آنلاین : 1