مي‌گويند پسري در خانه خيلي شلوغ‌کاري کرده بود. همه‌ي اوضاع را به هم ريخته بود وقتي پدر وارد شد، مادر شکايت او را به پدرش کرد. پدر که خستگي و ناراحتي بيرون را هم داشت، شلاق را برداشت. پسر ديد امروز اوضاع خيلي بي‌ريخت است، همه‌ي درها هم بسته است، وقتي پدر شلاق را بالا برد، پسر ديد کجا فرار کند؟ راه فراري ندارد!خودش را به سينه‌ي پدر چسباند شلاق هم در دست پدر شل شد و افتاد.
شما هم هر وقت ديديد اوضاع بي‌ريخت است به سوي خدا فرار کنيد: «وَ فِرُّوا إلي الله مِن الله»


حاج محمد اسماعيل دولابي



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:



تاريخ : پنج شنبه 4 تير 1394برچسب:, | 18:22 | نويسنده : Shabgard |