سالها بود خانواده منتظر بازگشت عزیزشان بودند. در یکی از روزها خواهر شهید «ملاحسنی» بر سر مزار شهید احمد پلارک (شهیدی که از مزارش بوی عطر پراکنده می‌شود)

در قاب بالای سر مزار در یک عکس برادر خود را کنار شهید پلارک می بیند که بالای سرش علامت ضربدری وجود دارد.

پس از بررسی، خانواده شهید پلارک را جویا می‌شود. خانواده ایشان می‌گویند شهید پلارک هر کدام از دوستانش که به فیض شهادت نائل می شد بالای سرش یک ضربدر می‌زد.

معلوم شد که شهید ملاحسنی از دوستان و همرزمان شهید پلارک بوده است.

خواهر شهید ملاحسنی شهید پلارک را به بی‌بی دو عالم حضرت فاطمه زهرا (س) قسم می‌دهد که به برادرم بگو یک نشانه‌ای چیزی از خودش به ما بدهد.

این خواهر دل شکسته و چشم انتظار برادر شهید مفقودالاثر خود را در خواب می بیند و او به خواهرش می‌گوید: «نمی خواهی مرا ببینی؟ من که برای دیدار شما آمده ام.

خواهرش می‌گوید: کی؟ شهید ملاحسنی به او می گوید: «در پارک نهج البلاغه سه شهید دفن کرده اند؛ قبر وسطی مربوط به من است.

خواهر از خواب بلند می‌شود و تعجب می‌کند این چه خوابی است که بعد از 27 سال برادر شهیدش به خواب او می‌آید.

در شب بعد مجدداً شهیدملاحسنی به خواب خواهرش می‌آید و می‌گوید:«نمی خواهی مرا ببینی؟ من منتظرت هستم.» و مشخصات جنازه بی سر قبر وسط را به او می‌دهد.

خواهر این شهید صبح اقدام به پرس وجو می‌کند و مطلب را با سپاه درمیان می‌گذارد. پس از بررسی و یافتن همرزمان شهید و نحوه شهادت او، قبر شهید مورد تایید قرار می‌گیرد.



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:



تاريخ : شنبه 30 خرداد 1394برچسب:, | 2:26 | نويسنده : Shabgard |