یکی از خادمای حرم امام رضا ع نقل میکرد میگفت یه کاروان شیعه از عربستان اومده بودن پابوس آقا میگفت یکی از زایرای اون کاروان خیلی عجیب بود تو صحن انقلاب وایساده بود روبروی گنبد طلای آقا خیره شده بود و گریه میکرد هی زیر لب با تعجب یه چیزی میگفت
تعریف میکرد که عربی بلد نبودم راهنمای کاروانشونو پیدا کردم ازش پرسیدم بیا ببین این چی میگه به منم بگو
میگفت وقتی راهنما که به عربی هم مسلط بود رفتم سمتش شروع کرد گریه کردن بهش گفتم مگه داره چی میگه به آقا...
بعد از چند دقیقه ای که آرومتر شد دوباره ازش پرسیدم گفت وایساده روبروی آقا امام رضا داره شکایت میکنه میگه:
آقا جان به شما میگن غریب
واقعا شما غریبی
یه سر به بقیع بزن
یه سر به قبر آقا امام حسن ع بزن تا بگم کی غریبه

قربون ایرانیا برم که برای ولی نعمتشون چیکار کردن هر کی از خارج کشور میاد تو غربت آقا شک میکنه
آخ اگه بقیع رو بدن دست ایرانیا چی میشه....
یکی دیگه هم میگفت ان شا الله هیچوقت هواپیماتون تو شب از مدینه رد نشه
ازون بالا وقتی کاپیتان پرواز اعلام میکنه داریم از بارگاه پیامبر اکرم ص و بقیع میگزریم همه از پنجره هواپیما پایینو نگاه میکنن
یه طرف نورانیت گنبد سبز و همه جا مثل روز روشن اما پشتش که بقیع باشه یه چراغم روشن نیست
انگار ته دنیاست انقدر تاریکه
قربون غربتت کریم اهل بیت



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:



تاريخ : پنج شنبه 11 تير 1394برچسب:, | 15:24 | نويسنده : Shabgard |