دلم گرفته، بايد هرچه بغض دارم بر روي صفحه كاغذ بريزم.
 
اما مگر ميشود؟ مگر ميشود آتش دل را با چند حرف و چند جمله انتقال داد؟
پدرجان

در غم دوريت اشك ريختم. با خاطراتت جاري شدم. تو را خواندم. با لبخند هميشگيت مرا به سوي خود خواندي.
از بيكران محبت تو سيراب نشدم. در درياي محبت تو قطره اي بيش نيستم.

دوريت بي طاقتم ميكند.

صفاي دل تو راز محبت من بود. و چشمانم به يادت هميشه ميهمان اشك است
چقدر با تو هستم و بي تو ! شادمانه به ياد خنده هاي تو مي خندم. و كودكانه نوازش پر مهر تو را ياد ميكنم. پدر عزيزم چشمه اي از مهر و وفا بودي. رفتي. اما از يادم نرفتي . از دلم هرگز نرفتي.
تو را با اشكهايم نخواهم يافت. تو را با ثروت دنيا نخواهم يافت. با عبادتها با هيچ چيز نتوانم يافت. تنها با ناتواني در برابر پروردگار زانو زده و از ته قلبم مي خواهم كه روحت شاد باشد و قرين رحمت. كه مي دانم هست.

من سرگردان و تشنه محبت از دست رفته تو ام. اما راه رسيدن به آن را سراغ ندارم. عظمت و بزرگي تو در پرورش و بخشش بود. من نميتوانم مثل تو باشم كه به ديگران اعتماد و محبت بدهم. كه مثل توئي شايسته اين مقام است.

تو در روياهايم، در نفس هايم زنده اي.

برايم عزيز بودي، هستي، مي ماني.

دوستت داشتم تا بيكران آسمان. دارم و هميشه خواهم داشت.


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:



تاريخ : جمعه 12 تير 1394برچسب:, | 2:32 | نويسنده : Shabgard |